عشق و بارون و تنهایی‌

گفت: شاعر از چی‌ مینویسی ؟

گفتم: از عشق، بارون و تنهایی‌

گفت چی‌ میشه

عاشق میشی‌، بارونی میشی، بعد تنها میشی‌ ؟

گفتم روزگاره دیگه

هم بهار داره، هم پاییز، هم زمستون

گفت فرق داره ؟

گفتم آره

یه موقع با چشم میبینی‌، یه موقع با عقل، یه موقع با دلت

من با دلم دیدم

واسه همین هم بهارش قشنگه، هم پاییزش، هم زمستونش

داشت می‌‌رفت یه نگاه کرد

گفت اسم تنهاییتو چی‌ میذ‌اری

گفتم یه حس خوب

با عشق و بارون و تنهایی‌



نظرات شما عزیزان:

iran
ساعت20:20---20 آبان 1393
سلام وب جالبی داری معلومه روش وقت گذاشتی موفق باشی=))
کپی عالی متعالی=))
پاسخ: انتظار داری همون جوابو بهت بدم؟؟؟ زهی خیال باطل=))=))=))


اکبر
ساعت13:19---20 آبان 1393
سلام
وب جالبی داری معلومه روش وقت گذاشتی موفق باشی
پاسخ: سلام ممنون نظر لطفتونه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, | 13:10 | نويسنده : solaleh20 |