اکسیژن

مردی شبی را در خانه یکی از اقوامش می گذراند. نیمه شب احساس نفس تنگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت. 

اما نتوانست آن را باز کند. پس با مشت به شیشه پنجره کوبید و هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید!

صبح زود بعد فهمید که شیشه کتابخانه ای را شکسته و همه شب، پنجره بسته بوده است!

او فقط با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, | 12:38 | نويسنده : solaleh20 |